!!! کاش ساکنت می شدم
یا غافرالخطایا 


بسم رب الشهید ![]()
شاید شهدا در جواب هل من ناصر ارباب اینطور گفته اند:
از اینکه عشق ناب منی عشق می کنم طعنه به هرچه عشق زنی عشق می کنم
کردی زباطنم چو سرایت به ظاهرم پنهان وفا کنم ، علنی عشق می کنم
وقتی حسینٌ منی پیغمبری،حسین! پس،من! اویسم و قرنی عشق می کنم۱...

آنان که با شهادت رفتند دغدغه شان شهادت بود
و ما که ماندیم باید دغدغه مان تبلیغ آرمان ها و دغدغه هاشان باشد
باشد که که روزی شهادت به ما هبه گردد و ما طلایه دار ارزش های پاک انسانی باشیم.
۱ـ شعر از آقای مهدی زراعتی (تربت)
یا رب الرمضان ![]()

از دیوار بندگانت کوتاه نمی آیی ، خداییت به کجا رسیده است؟!
از تمام عشق ها در عشق تو مانده ام که بی عوض هبه می کنی و بی حساب می بخشی...
نه تنها نعمتت را بلکه رحمتت را...
عشقت را...
جودت را...
وجودت را...
با داشتنت خلا نداشته هایمان ناآراممان نمی کند.
چون تورا داریم که به فرموده ی زینت ساجدان تو خود چون خود نداری...
حال دیدی داشته هایمان کامل است؟
در طول سال ۳ شهر را برای پیمودن و به تو رسیدن قرار داده ای ،بگذریم که ایامی را نیز ...
نمی دانم در پس این شهر گردی ها در کدام مانده ام ؟؟؟
اما حال که به تابش خورشید این شهر رسیده ام می خواهم بسوزم تا بسازم...
خودم را...
نفسم را...
پی وجودم را که در گناه و معصیت سست گشته است...
کاش کاش کاش ساکن این شهر می ماندم
کاش می سوختم
کاش می ساختم...
(((عبدعاصی)))