!!! کاش ساکنت می شدم

یا غافرالخطایا

 

 

خداوندا ! شهرالرمضان را نیز با عنایتت پیموده ایم
 
...آنکه با عطش و آتشش شکر کرد به تو رسید و آنکه نالید
 
هر کس توشه ی عشق به تورا برداشت عاشق گشت و همچنان از فرط فراقت
 
در حال سوختن است 
 
و آنکه عطش عشقت را نچشید و در آتش عشقت نسوخت خود را فروخت
 
ای کاش در خیل سوختگانت بودم و با چند قطره از صهبای سبوی عشقت مست میشدم
 
که این مست شدن هست شدن ها دارد
 
می دانم عمل اندکم در خور خداییت نیست اما امیدم ، مرا به رحمتت امیدوار می سازد
 
که وهابی و بی منت می بخشی
 
! ای پروردگار آزادگان
 
عیدانه ام را حسن ظن به بندگانت قرار ده که چه بسا کسانی که پیشانیشان از فرط سجده به درگاهت پینه بسته اما نمی دانند گاهی اوقات عدم حسن ظنشان منجر به تهمت و دروغ میشود
 
به ما بفهمان که به تو رسیدن از خود گذشتن میخواهد
 
! خداوندا
 
توفیق بندگیت را به من هبه کن که آنکه بنده ی تو گشت آزاد است و آنکه بنده ی بنده ی تو
 
گشت اسیر
 
(((عبدعاصی)))

گرامیداشت یاد شهدای زن و زنان ایثارگر و شهیده ناهید فاتحی کرجو

بسم رب الشهید

شاید شهدا در جواب هل من ناصر ارباب اینطور گفته اند:

از اینکه عشق ناب منی عشق می کنم      طعنه به هرچه عشق زنی عشق می کنم

کردی زباطنم چو  سرایت  به  ظاهرم               پنهان وفا کنم ،  علنی   عشق  می کنم

وقتی حسینٌ منی پیغمبری،حسین!           پس،من! اویسم و قرنی عشق می کنم۱...

آنان که  با شهادت رفتند دغدغه شان شهادت بود

و ما که ماندیم باید دغدغه مان تبلیغ آرمان ها و دغدغه هاشان باشد

باشد که که روزی شهادت به ما هبه گردد و ما طلایه دار ارزش های پاک انسانی باشیم.

 

۱ـ شعر از آقای مهدی زراعتی (تربت)

شهر مهربانی ها

یا رب الرمضان

 

 

از دیوار بندگانت کوتاه نمی آیی ، خداییت به کجا رسیده است؟!

از تمام عشق ها در عشق تو مانده ام که بی عوض هبه می کنی و بی حساب می بخشی...

نه تنها نعمتت را بلکه رحمتت را...

عشقت را...

جودت را...

 وجودت را...

با داشتنت خلا نداشته هایمان ناآراممان نمی کند.

چون تورا داریم که به فرموده ی زینت ساجدان تو خود چون خود نداری...

حال دیدی داشته هایمان کامل است؟

در طول سال ۳ شهر را برای پیمودن و به تو رسیدن قرار داده ای ،بگذریم که ایامی را نیز ...

نمی دانم در پس این شهر گردی ها در کدام مانده ام ؟؟؟

اما حال که به تابش خورشید این شهر رسیده ام می خواهم بسوزم تا بسازم...

خودم را...

نفسم را...

پی وجودم را که در گناه و معصیت سست گشته است...

کاش کاش کاش  ساکن این شهر می ماندم

کاش می سوختم

کاش می ساختم...

 

 (((عبدعاصی)))