سیل از آن دم بنا شد که اشک چشمان مادری افتاد...

نا خودآگاه یاد این شعر آیینی افتادم :

گرم آغوش باد می رقصید،وقتی از پیکری سری افتاد

از درخت تناوری یک برگ،نه،درخت تناوری افتاد

دجله طغیان نمود یا که فرات؟سیل و طوفان گرفت؟اما نه.

سیل از آن دم بنا شد که اشک چشمان مادری افتاد...

بیشتر ما تو ایام محرم و صفر یاد امام حسین و قمر منیر بنی هاشم و صبر خانم زینب و کربلا می افتیم.

اما اگر دوست داریم از جانب اون حضرات به ما عنایت و تفضلی بشه باید مدام به یادشون باشیم.

البته موافق اینم که :تا نباشد از جانب معشوق کششی

کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

اما گیر کار من و آدمایی مثل من اینکه عاشق نیستیم و فقط ادای  عاشقارو در میاریم.

ولی با تمام این حرفا میبینم اگه ته ته قلب مارو بشکافند یه نوری حتی به اندازه ی یه سو سو

،ازعشق  به اهل بیت در دل ما هست که مارو بدجوری درگیر خودش کرده.

به قول حافظ شیرین سخن:

کس نیست که آشفته ی آن زلف دو تا نیست

در رهگذر کیست که دامی زبلا نیست

چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان

همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست...

انشاا... خدا توفیق عاشقی و نوکری اهل بیت رو بیش از پیش به ما مرحمت کنه.