دلگیرم وقتی دلم گیر تو  و ذهنم درگیر تو نیست.

بگذریم،از اینکه تمام کارهایم دست و پا گیر توست.

غروب آدینه که می شود تاره به یادم می آیی و چندی نمی گذرد که ازیادم میروی.

دلم خوش است که خود را عاشق تو می دانم اما دریغ که لایق عاشقیت نشده ام.

براستی غریبی!

غریبی که همچو منی خود را حبیب تو میداند.

غریبی که  از عاشق تو بودن فقط دعای زبانی در قنوت هایم باقیست.

غریبی که هنگام شنیدن نامت قیام میکنم اگرچه در واقع قعود کرده ام.

نمره ی صبوریت عالیست اگرچه تمام حرفهایم حرفی تو خالیست.

پیش از اینکه برای آمدنت دعا کنم از تو میخواهم بیش از پیش برای آمدنم دعا کنی.

حتم دارم زمانی که به خود بیایم آمدنت را با جان و دل خواهان میشوم...

مرا ببخش با همه ی بی معرفتیم...

دوستت دارم که اگر نداشتم دلگیر از درگیرتو نبودن،نبودم.

(((عبدالعاصی)))